امشب بی نوایان کوفه ، بی طعام ماندند.
امشب چاه های کوفه ، در انتظار ناله های مردی که جز در نماز، اشکانش جاری نشد ، اشک میریزند.
امشب بر نقش زمین مردی دراز کشیده که پشت ستم از شنیدن صدایش به لرزه می افتاد.
امشب فاتح خیبر ، در خانه دراز کشیده ، و دستان خیبر گشایش غرق در خون است. امشب ذوالفقار در انتظار قصاص قاتل رهبر شیعه ، تیز می شود ، اما در برابر معجزه ی عدالت علی، کند دشنه ای بیش نیست.
امشب زینب ، حال و هوای دیگری دارد. نمیداند تحمل فرق شکافته پدرش راحت تر است یادیدن گلوی بریده ی برادرش حسین در کربلا ...
امشب زبانم حقیرتر از بیان وصف حال توست. افلاکیان در انتظار دیدنت هل هله میکنند و تو هنوز نگران عاقبت کوفیان هستی. کوفیان را رها کن ...
یادت نمی آید ؟ فاطمه ی زهرا در بستر شهادت بود ، پرسید : علی جان فهمیدم مردم به تو سلام نمیکنند ؟
خندیدی و با همان آرامش همیشگی گفتی : سلام ؟ دیگر حتی جواب سلامم را هم نمی دهند !!
زمینیان را رها کن ، امشب آسمان منتظر توست ....
امشب آسمیانیان در انتظارت شمع روشن کرده اند ، ستارگان را نمی بینی ؟؟
من از همسایگان شما بودم، که چند روزی در کنار شما زیستم، و به زودی از من جز جسدی بی روح و ساکن پس از آن همه تلاش، و خاموش پس از آن همه گفتار، باقی نخواهد ماند، پس باید سکوت من، و بی حرکت دست و پا و چشمها و اندام من، مایه پند و اندرز شما گردد، که از هر منطق رسایی و از هر سخن مؤثّری عبرت انگیزتر است. وداع و خدا حافظی من با شما چونان جدایی کسی است که آماده ملاقات پروردگار است، فردا ارزش ایّام زندگی مرا خواهید دید، و راز درونم را خواهید دانست. پس از آن که جای مرا خالی دیدید و دیگری بر جای من نشست، مرا خواهید شناخت.
پ.ن: گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند
نــگـاه دار ســـر رشـــته تــا نــگه دارد