" چهل میلیون معلم و دانشآموز و والدین، مستقیم با آموزش و پرورش مرتبط اند.برای آموزش و پرورش هرچه هزینه کنیم، سرمایهگذاری است.اقتصاد آموزش و پرورش مثل هیچ دستگاهی نیست.باید این بخش را مورد توجه ویژه قرار داد. این بازده دارد و ارزش افزوده ایجاد میکند. " رهبر معظم انقلاب
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است
اما عشق می گوید که بیدار باش
در راه خدا بیدار باش
تا روح تو چون شعاعی از نور به شمس وجود حق اتصال یابد
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است
اما عقل معاد می گوید که همه ی چشم ها در ظلمات محشر در آن هنگامه ی فزع اکبر از هول قیامت گریانند
مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و از خوف او گریسته باشد
عقل معاش می گوید که شب هنگام خفتن است
اما عشق می گوید:
چگونه می توان خفت وقتی که جهان ظلمتکده ی کفر آبادی است که درآن
احکام حق مورد غفلت است...
در این هیات ما خود را ملزم کرده ایم که باید مسئول هیات چند سال
یکبار تغییر پیدا کند و این سختی هایی را به همراه دارد. خصوصا اینکه تمام
تجربیات و ... باید به تیم جدید منتقل شود که کار بسیار سختی است.
کمتر کسی در تهران و خصوصا در محله سعادت آباد و غرب تهران است که نامی از
هیأت میثاق با شهدا نشنیده باشد. هیأتی که هر ساله با فضای دانشجویی و
متفاوتش جمع بیشتری از مشتاقان را جذب می کند.با سوالهایی ازمسئول
دانشجویی این هیأت، آقای علی اکبر هاشم نژاد بر آن شدیم تا با فضای معنوی این
محفل حسینی بیشتر آشنا شویم
شبکه
من و تو وابسته به خاندان سلطنتی انگلستان که در ظاهر از طرف ایرانیهای مقیم این کشور حمایت میشود در اقدامی تازه ساخت و تولید و پخش برنامه ای
را در دستور کار خود قرار داده است که بیش از سایر برنامه های این شبکه به
نقد و تخریب ارزشهای اسلامی پرداخته و با آنها به مبارزه برخاسته است. در
این برنامه بر خلاف سایر برنامه های تولیدی این شبکه که بیشتر به ظاهر
آنها اهمیت داده شده و رنگ و لعاب در آنها اهمیت بیشتری دارد سعی شده است
که با نگاهی تئوریتر و کمی عمیقتر به طرح شبهه پرداخته و با بیانی شبه
روشنفکرانه تر به این موضوع –نقد و شبه افکنی پیرامون ارزشهای دینی-
پرداخته شود.
حاج حسین یکتا : سال 59 که جنگ شروع شد. همه فهمیدند که جنگ شروع شده است اما همه جبهه نرفتند. باور کنیم که جنگ فرهنگی آغاز شده است. اگر در این جبهه هستیم باشد پشت خاکریز باشیم . قانون خدا ثابت است. اگر با وضو پشت کامپیوتر بنشینی و برای رضای خدا کار کنی، حرف هایت بر دیگران تاثیر خواهد گذاشت. نگویید جمعمان کم است و پوشش رسانه ای نداریم. فرماندهی تکلیف را روشن کرده است، بچه بسیجی ها باید به میدان بیایند.
رهبر انقلاب: جواب کار فرهنگی باطل، کار فرهنگی حق است.
من کجا و تو کجا که شنیدم قطره
های خونت با همین خاکهای شلمچه یا طلائیه یا شاید آبهای اروند همراه شد تا
مرا که بعد از سالها به زیارت تو کشانده هشدار دهد و کسی از درونم فریاد
بزند: های! می دانی فاصله خونی که در رگ توست با آن قطره های خون در چیست؟ من
کجا و تو کجا که شنیدم چقدر راحت چشمت را به زرق و برق چراغهای شهر بستی،
چراغهای چشمک زنی که مردمش را از نگاه به آسمان باز می داشت و اما تو
دنبال ستاره ها بودی و همین شد که خودت هم یکی از ستاره های آسمان شدی. من
کجا و تو کجا که شاید در یک لحظه ی ملکوتی به زیبایی تمام عمر آدمها کوله
بار گناهانت را زمین گذاشتی و قنوت گرفتی و سجده کردی... سجده ی شکر یا
توبه! نمی دانم اما هرچه بود در یک لحظه عهد بستی و تمام شد و همه چیز از
همین یک لحظه شروع می شود، لحظه هایی که شاید یک چشم به هم زدن بیشتر طول
نکشند اما چشمه ای در قلب آدمها می جوشانند که سعادت عمری را رقم می زند.
لحظه ای که میثاق می بندی همانی باشی که او می خواهد. وقتی
بر خاکی که روی آن افتاده بودی قدم می زدم با تو پیمان بستم کوله بار
گناهانم را همان جا روی زمین بگذارم و همان میثاقی را ببندم که تو با خدا
بستی... هنوز
کلام پیر جماران را از یاد نبرده ام که می گفت: جنگ تمام نشده است... جنگ
ما جنگ حق و باطل است و تا پایان تاریخ ادامه خواهد داشت و من هر روز در
کشاکش زندگی معنای این کلامش را در می یابم. در جنگی که هنوز تمام نشده
است با مسئولیتی شاید هزاران بار سنگین تر... گاهی
که بار سنگین این مسئولیت را بر دوشم احساس می کنم، دلم برای آسمان تنگ
می شود و تو می دانی که در این زرق و برق شهرها پیمودن راه اسمان چقدر سخت
است... همراهی ام کن تا شاید من هم به آسمانی ها بپیوندم... همراهی ام کن که من هم یکی از آنهایی باشم که امام عصر علیه السلام برای خودش انتخاب می کند... تا شاید من هم مثل تو پرواز کنم...
من نوشت:اصلا شما خوب؛ما بد...اما نوکرتم این رسم خوبها نیستا!!!
آقا سید بلند شو. تو را به خدا بلند شو.برای چند لحظه هم که شده، فکه را
رها کن و مهمان ما شو. دوباره پشت میز تدوینت بنشین و روایت کن اما این
بار نه سراغ بچه های جنگ برو و نه از محرومیت بشاگرد و بلوچستان بگو.
آقا سید روایت کن، روایت کن این روزگار را، فتح کن دلهای ما را. روایت
کن از سستی ها و غفلتهای ما. بگو ما را چه شده است که روزگار، به بازیمان
گرفته و اسیر نان و میز وشکم و صندلیمان کرده.
روایت کن از نفس پرستیمان. بگو چرا نمی توانیم مثل خودت هر چه راکه حدیث نفس باشد، ننویسیم و دیگر از خودمان سختی به میان نیاوریم.